پارساپارسا، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 9 روز سن داره

پارسا نفس مامان و بابا

جشن تولد1 سالگی پارسا

بالاخره پارساي مامان 1 ساله شد، خيلي زود گذشت ولي خوش گذشت، تولد مفصلي واست گرفتيم ولي مجلسمون زنونه بود و تنها اقاي مجلس شما و پرهام بوديد. بابايي هم خيلي دوست داشن باشه ولي چون همه خانم بودند ، تو جمع نيومد ولي همه زحمتاي تولد شما به دوش بابايي بود و خيلي خيلي زحمت كشيد واسه پارسايي جونش.انشاء الله تولد سال ديگه يه جشن تولد مفصل با حضور بابايي مي گيريم.هوراا از آنجاييكه تو پسر اجتماعي هستي اصلا" اذيتمون نكردي و پابه پاي همه مهمونا مي رقصيدي و واسه خودت حال مي كردي.(عاشق آهنگ بریباخ منصور و ملودی آرش بودی) كادوهاي خوشگلي هم واست آوردند، خاله شبنم دوچرخه، مامان منيژ فرش اتاق طرح poo ، مامان و بابا هم واست يه لپ تاپ كادو گرفتند.مامان پروي...
21 تير 1391

جوانه زدن اولین مروارید زندگیت مبارک

روز عید غدیر به مناسبت جوانه زدن اولین دندون پارسا جونم  خودم واست آش دندوني درست کردم و  به همه همسایه ها هم آش دادیم و خیلی خیلی هم خوشمزه بود(جای همگی خالی).خود تو هم یک کوچولو واست میکس کردم و خوردی.آخه ماماني خيلي نگران دندون درآوردن شما بود ، همش مي گفت چرا پارساي مامان هنوز دندون درنياورده.   و چون روز عيد غدير هم بود سيد كوچولوي ما به همه عيدي هم داد. ...
21 تير 1391

9 ماهگی پارسا و نمایشگاه مادر و کودک

يه روز پنج شنبه ماماني و پارسا و مامان منيژ و خاله عسل، تصميم گرفتند كه آقا پارسا رو ببرن نمايشگاه مادر و كودك(سالن حجاب) جنب پارك لاله. خيلي نمايشگاه خوبي بود، واسه پارسا اسباب بازي، لباس، شيشه شير و... خريديم، ناهار ساندويچ شيلا خورديم و بعد از نمايشگاه هم رفتيم پارك لاله و شما حسابي خوش گذروندي، شب هم بابايي اومد دنبالمون. ...
21 تير 1391

اولین عکسهای آتليه پارسا در 6 ماهگی

آقا پارسا،ما واسه عكس پاسپورت  شما با مامان منيژ و خاله عسل رفتيم آتليه ولي شما تو راه، تو كريرتون خوابتون برد و وقتي رسيديم عكاسي شما خواب بودي، هرچي سعي كرديم بيدارت كنيم، نشد كه نشد، اقاي عكاس مهربون دلش خيلي واسه شما سوخت ، گفت عيبي نداره شما خودتون تو خونه يه عكس زمينه سفيد از پارسا بگيريد و من درستش ميكنم. اولین عکسهای آتلیه پارسا، که مامان عاشق این عکساته! پسر خوش تیپ مامان که مامان قربون اخمش بره ...
21 تير 1391

مسافرت پارسا در 5 ماهگی به مشهد

دومین سفر ٣ نفره ما به مشهد بود که رفتیم خونه دوست جون خودت، آرش کوچولو. خیلی بهمون خوش گذشت، خیلی به عمو امیر و خاله مصی زحمت دادیم.   یه روز رفتیم خونه خاله فیری، چند سال بود ندیده بودمش،کلی یاد ایام کردیم، البته بابایی بخاطر  کارش نتونست همراه ما بیاد. ...
20 تير 1391

عشق مامان خوش آمدی

بالاخره بعد از مدتها انتظار، عشق مامان صبح یک روز پاییزی اما از نوع آفتابی به دنیا اومد و یه دنیا خوشی و برکت را واسه همه خانواده هدیه آورد،مامانی من بیمارستان پاسارگاد به دنیا اومد، بیمارستان خیلی خوبی بود و بخاطر یکی از دوستای بابایی خیلی به ما رسیدگی کردند که دست همشون درد نکنه. فیلم لحظه تولدت برای من بهترین فیلمه و اگه صدبار دیگه هم ببینمش بازم واسم تازگی روز اولشو داره. روزی که از بیمارستان مرخص شدیم، مامان پروین خیلی واسمون تدارک دیده بود و طبق معمول همه را مهمون کرده بود و کلی غذای خوشمزه درست کرده بود.   ...
18 تير 1391