پارساپارسا، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 9 روز سن داره

پارسا نفس مامان و بابا

سفر كاشان-ابيانه( 38 ماهگي پارسا)

سلام به همه دوستای گل خودمون: چند تا عکس از سفر یکروزه زمستانی ما به ابیانه و کاشان که با وجود برف و سرما خیلی خوش گذشت. ابيانه   حمام فين كاشان پارسا و بابا- حمام فين كاشان   خانه تاريخي طباطبايي-كاشان           ...
29 بهمن 1392

اندر احوالات 3 سالگي پارسا

سلام به همه دوستاي عزيز و ني ني هاي دوست داشتني اميدوارم همه خوب و خوش باشيد، خيلي وقته كه وبلاگ پارسا رو آپ نكردم بخاطر مشغله هاي كاري زياد كه تموم شدني هم نيستند، حتي تو كلوب هم نميتونم بيام و دلم هم براي همه بچه ها تنگيده يهههههههه عالمهههههه اول از همه اينكه اواخر شهريور يه مسافرت زنونه به مشهد داشتيم(تنها مرد ما پارسا بود) جاي همه خالي خيلي خوش گذشت. بعدش اينكه خاله عسل و خاله شبنم ارشد قبول شدند و يه مهموني خيلي با حال(آبان ماه) گرفتند. سوم اينكه امسال برخلاف 2 سال گذشته نتونستم تولد مفصل واست بگيرم و فقط به يه تولد خودموني با حضور مامان بزرگها و خاله ها بسنده كرديم. حالا بريم سراغ عكسها : اینجا پسر مامان دونه خر...
20 آذر 1392

سفر به سرعين و اردبيل

سلام دوستاي گلم امروز ميخوام از مسافرت به اردبيل و سرعين بگم كه به اتفاق يكي از دوستان خوبمون بمدت 4 روز رفتيم(از 31 مرداد تا 3 شهريور) . پنجشنبه ظهر به سمت رشت حركت كرديم البته تنها بوديم چون دوستامون صبح زود رفته بودند. من شهر منجيل رو خيلي دوست دارم خيلي زيباست، پياده شديم چند تا عكس گرفتيم و چون شدت وزش باد زياد بود خيلي نتونستيم بمونيم..خيلي تفريحي و آهسته رفتيم شب اول رشت مونديم و صبح به سمت سرعين حركت كرديم، از 11 صبح كه راه افتاديم 11 شب رسيديم و زحمت هتل رو يكي از دوستاي خوبمون كشيد كه هتل خوب و با قيمت مناسبي برامون گرفت، تو راه آستارا نگه داشتيم يه سر رفتيم بازار آستارا، يه جا اطراف تالش توقف كرديم كه بچه ها حسابي آب بازي...
24 شهريور 1392

31 ماهگي پارسا جونم

سلام ويژه خدمت همه مامانا و ني ني هاي ناز و گوگولي مگولي اول از همه اينكه طاعات و عباداتتون قبول درگاه حق باشه و مارو هم از دعاي خيرتون محروم نكنيد. ماه تير هم رو به اتمام رسيد در كل ماه بدي نبود خدا رو شكر. ماماني من، از شيرين زبونيهات هر چي بگم كم گفتم ماشالله عين يه آدم بزرگ با جمله بندي صحيح حرف مي زني، اما متاسفانه تازگي ها از فيلمها يكي دو تا حرف بد(لعنتي) و (ديوونم كن= ديوونم كردي) ياد گرفتي كه مدام تا عصباني ميشي تكرار مي كني ولي كم كم داره دفعات استفاده ات كم ميشه ولي اينقدر با جديت و لحن قشنگي اين كلمات رو تكرار ميكني كه آدم از خنده روده بر ميشه ولي سعي ميكنيم جلوي روي پارسا خودمون رو كنترل كنيم ونخنديم. ا...
31 تير 1392

30 ماهگی پارسای مامان

سلام گرم به  دوستاي عزيز و ني ني هاي خوشگل و دوست داشتني:   بعد از 1 ماه دوباره اومدم تا دستي به قلم ببرم و تا فراموش نكردم از خاطرات ماه  گذشته بنويسم. خدا رو شكر ماه خوبي بود، مامان منيژ اينها به يه خونه خيلي خوشگل اسباب كشي كردند و خيلي از ما دور شدند از شرق به غرب تهران رفتند ولي قول دادن كه زود زود بيان پيشمون، بابا حجت هم اين مدت خيلي سرش شلوغ بود چون كار كابينتهاي خونه جديد مامان منيژ با باباحجت بود(دستش درد نكنه خيلي هم كابينتاشون خوشگل شده) 3 خرداد روز پدر بود كه به بابا تبريك گفتيم و كادو هم بهش داديم درضمن  1 خرداد  دقيقا" مصادف بود با  2 سال و نيمگي پارساي مامان، تصميم داشتم كيك بخر...
26 خرداد 1392

روز مادر مبارك!!!

    شعر مادر (فريدون مشيري)   تاج از فرق فلک برداشتن جاودان آن تاج بر سرداشتن در بهشت آرزو ره یافتن هر نفس شهدی به ساغر داشتن روز در انواع نعمت ها و ناز شب بتی چون ماه در بر داشتن صبح از بام جهان چون آفتاب روی گیتی را منور داشتن شامگه چون ماه رویا آفرین ناز بر افلاک اختر داشتن چون صبا در مزرع سبز فلک بال در بال کبوتر داشتن حشمت و جاه سلیمانی یافتن شوکت و فر سکندر داشتن تا ابد در اوج قدرت زیستن ملک هستی را مسخر داشتن برتو ارزانی که ما را خوش تر است لذت یک لحظه " مادر " داشتن !   خدا رو شكر ميك...
11 ارديبهشت 1392

قرار نی نی سایتی 92/02/05

و اما قرار ني ني سايتي پارك آب و آتش در مورد اين قرار، مامان آوينا جون به من sms  داد و منو در جريان اين قرار گذاشت و قرار شد ساعت 10:30 همه تو محوطه اصلي پارك آب و آتش همديگرو ببينيم. من صبح زود بيدار شدم ساندويچ مرغ با سالاد درست كردم واسه ناهار، البته چون بابا رفته بود ماموريت، ما شب قبلش خونه مامان منيژ مونده بوديم و صبح به اتفاق آقا پارساي گلم و خاله عسل مهربون با مترو راهي پارك شديم، واسه پارسا، چون دومين بارش بود كه سوار مترو ميشد، خيلي تازگي داشت و وقتي قطار تو ايستگاه مي ايستاد پارسا ميگفت: مامان شادي تموم شد، قطار تكون بخور ديگه !!! و وقتي قطار حركت ميكرد، پارسا مي گفت: مامان شادي ديدي قطار تكون خورد و كلي ذوق مي كرد. ...
9 ارديبهشت 1392