20 ماهگی پارسا
سلام دوست جوناي گلم ، دلم واسه همتون تنگيده .آخ جون اين دفعه ماماني از زبون خودم داره واستون مي نويسه.خيلي وقته كه غيبت داشتم ولي الان دست پر اومدم با يه عالمه خبراي خوش و عكساي خوشگل خوشگل.هورااااا
يه روز جمعه رفتيم نمايشگاه غنچه هاي شهر تو برج ميلاد، خيلي خوب بود واسه من يه تجربه جديد بود كه با بچه ها نقاشي بكشم، تئاتر ببينم، خاك بازي كنم و ... و كلي هم جايزه هاي خوشگل به من دادند مثل بادكنك، برچسب، كلاه.
در بدو ورودمون به نمايشگاه يه سري وسايل بازي بود كه من از استخر توپش خوشم اومد و از بابايي خواستم كفشامو در بياره و بعدشم يه شيرجه زدم تو استخر:
ايجا هم حالت مهدكودك درست كره بودند و از اونجاييكه ماماني من عاشق رنگ صورتيه از من خواست تا اينجا وايسم تا از من عكس بگيره و منم قبول كردم:
اينجا رفتم و در جمع بچه ها، خودم تنهايي رو صندلي نشستم و شروع كردم به نقاشي كشيدن:
به اين عروسكها همش مي گفتم " حسني" خيلي دوسشون داشتم :
ايجا همگي نشستيم و داريم يه تئاتر خوشگل راجع به ترافيك مي بينيم و آخرش هم يه كلاه زرد جايزه گرفتم:
يه عكس هنري